سبک زندگی مدرن

آیا تکنولوژی به سبک زندگی امروز کمکی می کند؟

سبک زندگی مدرن

آیا تکنولوژی به سبک زندگی امروز کمکی می کند؟

به صورت خلاصه مقالات این وبلاگ سعی دارد کمیت و کیفیت زندگی در دنیای امروز را تحلیل کند؛ تناقضات زیادی که در زندگی امروزی وجود دارد را به تصویر بکشد؛ فاصله سبک زندگی امروز با ایده‌آل‌های انسانی را فارغ از جهت‌گیری های مذهبی بررسی کند و تا حد امکان راه‌کارهایی برای پر کردن این فاصله ارائه دهد. هرچند این موضوع در نگاه اول کمی دشوار به نظر می‌رسد، اما شاید بتوان قدم‌های کوچکی در این راه برداشت.

بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

این تماشاچی پیراهنی به تن دارد که کلمۀ عشق بر روی آن چاپ شده است و در حال تماشای رژۀ گروهی همجنس‌گرایان است که دو روز پس از صدور رأی تاریخی دیوان عالی آمریکا برگزار شد؛ رأیی که طبق آن ازدواج همجنس‌گرایان در سراسر ایالات متحده به رسمیت شناخته شد.

در دهه‌های اخیر، خصوصاً با توجه به ازدواج همجنسگرایان، تعریف ازدواج بارها مورد سؤال قرار گرفته است. اما به نظر می‌رسد تعریف مدرن از «ازدواج سنتی» از لحاظ تاریخی دقیق نیست. آنطور که استفانی کونتز، نویسندۀ کتاب «تاریخچۀ ازدواج: عشق چگونه بر ازدواج غلبه کرد» می‌گوید، زمانی ازدواج پیوندی تهی از هرگونه رابطۀ احساسی و عاطفی به حساب می‌آمد و تا اواخر قرن هجدهم میلادی، عشق مطلقاً هیچگونه ارتباطی با ازدواج نداشت.

استفانی می‌گوید: «ازدواج به عنوان عرفی سیاسی و اقتصادی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بود. در واقع ازدواج برای طبقات بالا ابزاری بود که به واسطۀ آن پیمان صلح می‌بستند و یا جنگ به راه می‌انداختند». «همچنین طبقات میانی از طریق آن قراردادهای تجاری خود را سر و سامان می‌دادند؛ اما ازدواج برای طبقات پایین راهی بود برای یافتن شریک کار. یک نانوا باید با یک نانوای دیگر ازدواج می‌کرد، حتی اگر عاشق کسی می‌شد که شغل دیگری داشت؛ زیرا در غیر این صورت نمی‌توانست کسب و کار کوچک خود را بگرداند.»

امروزه، زنان و مردان روابط برابری‌طلبانه‌تری دارند و جامعه مدلِ ازدواج‌های متکی به مرد را پشت سر گذاشته است. اما همانطور که زوج‌های ناهمجنس‌خواه طبیعت ازدواج را تغییر دادند، عرصه را برای همجنسگرایانی که به دنبال حق ازدواج بودند نیز مهیا ساختند.

کونتز می‌گوید: «یکی از کنایه‌های جالب در کل این بحث وقتی است که مردم می‌گویند، آه خدای من! ازدواج همجنس‌گرایان ازدواج ناهمجنسخواهان را دگرگون خواهد کرد.» اما «در واقع این تحول را ناهمجنس‌خواهان آغاز کردند. آن‌ها کسانی بودند که در اواخر قرن هجدهم برای اولین بار گفتند ازدواج باید عاشقانه باشد. در اوایل قرن بیستم، این ایده که ازدواج باید مبتنی بر جذابیت جنسی و ارضای قوۀ جنسی باشد نیز به موارد بالا اضافه شد».

بعد از دهۀ پنجاه قرن بیستم، جوامع غربی پذیرفتند که ازدواج بدونِ هدفِ تولیدِ مثل نیز پسندیده است که این نیز بازتفسیری تمام‌عیار از ازدواج بود.

برای مطالعه مطلب کامل اینجا را کلیک کنید.

  • عظام کیانی نژاد
  • ۰
  • ۰

هیلاری لِوی فریدمنِ جامعه‌شناس که گهگاهی برای مجله اسلیت نیز مقاله می‌نویسد، مؤلفِ کتابِ بازی برای پیروزی: تربیت فرزندان در فرهنگی رقابتی است. بازی برای پیروزی، کتابی است دربارۀ کودکان مدارس ابتدایی که در فوتبال و شطرنج و رقص هم فعالیت می‌کنند. هنگامی که فریدمن پژوهش‌های خود را برای این کتاب آغاز نمود، فکر می‌کرد که برای متعادل‌کردنِ پژوهش خود، کودکانی را نیز پیدا می‌کند که در فعالیت‌های رقابتی بیرون از مدرسه شرکت نمی‌کنند. اما در دنیای طبقه متوسطی که او از آن گزارش می‌دهد، چنین کودکانی پیدا نشدند.

مطالعه کامل مطلب

  • عظام کیانی نژاد
  • ۰
  • ۰

چطور مردم می‌توانند چیزهایی را باور کنند که می‌دانند واقعیت ندارد؟ مثلاً، هواداران یکی از تیم‌های بیسبال کانزاس که توی شهر خودشان جلوی تلویزیون نشسته‌اند و دارند مسابقاتِ جهانی بیسبال را تماشا می‌کنند که ۱۹۰۰ کیلومتر دورتر، در شهر نیویورک جریان دارد، به‌قطع می‌دانند که هیچ ربطی بینِ کلاه‌های شانسی که به سر گذاشته‌اند (یا جوراب‌ها یا پیراهن‌هایشان) و نتیجۀ مسابقات وجود ندارد. بااین‌حال، ناممکن است که بتوانیم بسیاری از آنها را متقاعد کنیم که بازی را بدون این جادو جنبل‌ها ببینند.

در مطالعۀ پل روزین و همکارانش در دانشگاه پنسیلوانیا در سالِ ۱۹۸۶، از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا دو برچسب متفاوت روی دو کاسۀ یکسانِ پر از شکر بچسبانند. روی یکی از برچسب‌ها نوشته شده بود «شکر» و روی دیگری «سدیم سیانید (سمی)». با اینکه شرکت‌کنندگان مختار بودند هر کدام از برچسب‌ها را رویِ هریک از کاسه‌ها که دلشان می‌خواهد بچسبانند، اما بعد از آن، دیگر مایل نبودند از ظرفی شکر بردارند که رویش برچسب سمی زده‌اند. شهود و حس درونیِ آنها آن‌قدر قوی بود که رفتارشان را هدایت می‌کرد، حتی وقتی که به نامعقول بودنش واقف بودند.

این عادت عجیبِ شناختی را به آسانی می‌شود در زمینۀ باورهای خرافی مشاهده کرد، اما فقط به خرافات هم محدود نمی‌شود. مثلاً اگر مربیِ یک تیم بیسبال در بزنگاهِ بازی از اعضای تیم بخواهد که نوعی بازی آرام را در پیش بگیرد، آسان‌تر از همه این است که فرض بگیریم که این مربی اصلاً نمی‌داند که اینجور بازی‌کردن به احتمالِ فراوان باعثِ شکست تیم خواهد شد. اما، چه‌بسا آن مربی همۀ اطلاعات درست را داشته باشد؛ اما نمی‌خواهد براساس آن‌ها عمل کند و به جایش می‌خواهد به حس شهودی خود در آن موقعیت خاص گوش دهد.

things-we-know-wrong

وقتی که مربی یک تیم بیسبال استراتژی خاصی را انتخاب می‌کند، بااینکه می‌داند این کار از لحاظ آماری به قیمت از دست دادن امتیاز تمام خواهد شد، او را خرافاتی نمی‌دانیم. او حتی ممکن است بتواند برای تصمیمش توجیهی داشته باشد و خود را قانع کند که تصمیم درستی گرفته است. اما کاری که این مربی می‌کند از لحاظ روان‌شناختی شبیه همان هواداری است که کلاه شانس بر سر می‌گذارد یا توپ‌گیری که روی خط فول پا نمی‌گذارد: چون حسی درونی و قوی‌ دارد که نمی‌تواند در آن تزلزل ایجاد کند.

برای مطالعه مطلب کامل اینجا را کلیک کنید.

  • عظام کیانی نژاد
  • ۰
  • ۰

در گذشته مالکیت مادی بیشتر از تبادل تجربه‌های هیجان‌انگیز برای فرد منزلت می‌آورد. دیگر ترجیح تجربه‌های جالب بر اجناس نه تنها پذیرفته شده بلکه از نظر اجتماعی، امری مورد انتظار است. تجربه‌گری به آرامی گسترش می‌یابد و به جریانِ اصلی بدل می‌شود. رسانه‌های اجتماعی این روند را به نقطه شروع خود باز گردانده‌اند. امروزه، فقط برخی افراد امکان پیدا می‌کنند که دارایی‌های مادی‌تان را ببینند. اما حالا با وجود تمام دوستانتان و تمام دنبال‌کنندگانشان در توئیتر، فیس‌بوک، پینتراست و اینستاگرام، افراد بیشتری متوجه می‌شوند که در حال تجربه‌کردن چه چیزی هستید. به لطفِ رسانه‌های اجتماعی می‌خواهیم با تجربه‌های سایرین چشم‌وهم‌چشمی کنیم. ولی آیا ما به اندازهٔ سایر دوستانمان تجربۀ هیجان‌انگیز داریم؟ این نگرانی آن قدر رایج شده که نامی جدید یافته: ترس از عقب افتادن.

FB

نوع جدیدی از ولخرجی متظاهرانه

وقتی به معتقدان به تجربه‌گری بگویید دارند چشم‌وهم‌چشمی می‌کنند، بیشترشان به حرفتان می‌خندند. اما عموماً یکی از چیزهای نامعقول دربارۀ این افراد همین است که اگرچه کاری به چشم‌وهم‌چشمی به شکل سنتی‌اش ندارند، بسیاری از آن‌ها به اندازۀ افراد مادی‌گرا متظاهرانه ولخرجی می‌کنند. انگشتِ اتهام من به سوی فیس‌بوک است.

شمشیر دولبۀ رسانه‌های اجتماعی

به لطفِ رسانه‌های اجتماعی ما می‌خواهیم با آنچه مردم انجام می‌دهند چشم‌وهم‌چشمی کنیم. آیا ما به اندازۀ سایر دوستان و همراهانمان به حراجی، کنفرانس و کنسرت می‌رویم؟ این نگرانی آن قدر رایج شده که نامی جدید یافته: ترس از عقب افتادن. در آغاز دورۀ تجربه‌گری، از هر ۱۰ فردِ ۱۸ تا ۳۴ ساله در ایالات متحده و بریتانیا، چهار نفر می‌گویند که گاهی نگران این هستند که عقب بیفتند.

حتی اگر تجربیات را هم بتوان مقایسه کرد، مقایسۀ آن‌ها به اندازۀ مقایسۀ اجناس مادی واضح و شسته‌رفته نیست و این بدان معناست که احتمالاً کمتر به مقایسه فکر می‌کنید، احتمالاً کمتر از انتخاب خود پشیمان می‌شوید و کمتر به معانیِ ضمنیِ مرتبط با جایگاهِ اجتماعیِ کاری که می‌کنید، می‌اندیشید. تجربه‌های نو نه تنها مسیر هوشمندانه‌ای به سوی شادی‌اند، بلکه به برکتِ وجودِ فیس‌بوک، بهترین روش برای لرزاندن پرهای سر دمتان هستند!!

مطالعه کامل این مطلب در وب سایت اصلی

  • عظام کیانی نژاد