نخواندن روشهای مختلفی دارد و رادیکالترینشان این است که لای کتابی را هم باز نکنی. هر خوانندۀ مفروضی، هرقدر هم که خودش را وقف خواندن کند، ناچار از بخش زیادی از آنچه چاپ میشود، غافل میماند؛
پس این نوع از نخواندن، در واقع روشی اولیۀ ما در رابطه با کتابهاست. نباید فراموش کنیم که حیرتآورترین خوانندگان هم فقط به بخش ناچیزی از کتابهای موجود دسترسی دارند. در نتیجه، اگر فرد نخواهد از گفتوگو و نوشتن کلاً خودداری کند، همیشه مجبور خواهد بود دربارۀ کتابهایی اظهار نظر کند که هرگز نخوانده است.
اگر این گرایش را به حد نهایی خود برسانیم، به نخوانندهای مطلق میرسیم که هرگز لای هیچ کتابی را باز نمیکند، اما کتابها را میشناسد و با اعتماد به نفس از آنها صحبت میکند. مثل آن کتابدار در رمانِ مرد بیخاصیت که شخصیتی مکمل در رمان موزیل محسوب میشود، اما کسی است که به خاطرِ موضعِ رادیکال و دفاعِ جسورانهاش از این موضع، برای بحثِ ما اهمیت دارد.